محل تبلیغات شما

 مناظره مست و هشیار از بهترین و زیباترین قطعات پروین اعتصامی است. شاعر در این شعر با بهره گیری از طنزی لطیف و اشاراتی روشن به ترسیم فساد و تزویر اجتماع عصر خویش پرداخته است. طنز موجود در این شعر طنز رندانه ی حافظ را فرا یاد می آورد.

نکات مهم

§محتسب مستی به ره دید وگریبانش گرفت             مست گفت: ای دوست پیراهن است افسار نیست

این شعر، جز اشعار حفظی است

قالب شعر: قطعه / محتوا : ترسیم فساد و تزویر اجتماع عصر شاعر

محتسب: ماموری که کار وی نظارت براجرای احکام دین بود  /مرجع ضمیر ش»: مست ؛  نقش مضاف الیه

دوست: منظور محتسب / افسار تسمه وریسمانی که به سر وگردن اسب والاغ می بندند /گریبان و پیراهن: تناسب / است و نیست تضاد

معنی: محتسب (مامور)درراه مستی را دید وگریبانش راگرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است که آن را گرفته ای افسار نیست .

مفهوم: اشاره به برخورد تحقرآمیز مأموران حکومتی است با متهم

§گفت: مستی زان سبب افتان وخیزان میروی               گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموارنیست

افتان وخیزان: حالت راه رفتن فرد مست،  تلوتلو خوران ؛ تضاد    

هموار نبودن راه: کنایه از گستردگی فساد در جامعه/ره می روی ، راه رفتن : تناسب

معنی: (محتسب )گفت تو مست هستی به همین دلیل تلوتلو خوران راه می روی. (مست)گفت جرم راه رفتن من نیست، جامعه پراز فساد و خلاف است.

§گفت می باید تو را تاخانه ی قاضی برم                 گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدارنیست

بیدار: میتواندایهام داشته باشد{ ۱ـ مقابل خواب     ۲ـ هشیار نباشد /صبح وشب: تضاد و تناسب / رو و آی:  فعل امر برو و بیا / تضاد در افعال      

معنی: (محتسب)گفت باید تورا به خانه ی قاضی ببرم .پاسخ داد که برو وصبح بیا چرا که قاضی نیمه شب بیدار نیست (خود قاضی الان مست و ناهشیار است )

مفهوم: مسئولان به فکرآسایش وخوشی خود هستند نه در فکر و اندیشه ی مردم

§گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم              گفت: والی ازکجا در خانه ی خمار نیست؟

سرا : خانه ؛ منزل /والی: حاکم . فرمانروا . استاندار    /را : فک اضافه (سرای والی )/شویم : می رویم/

والی از کجا درخانه ی خمارنیست{ از کجا معلوم که والی.خود در میخانه نباشد /

خمار: می فروش (خانه ی خمار. میخانه) / استفهام انکاری(حتما آنجاست)                                  

معنی: گفت: خانه ی حاکم نزدیک است به آن جا می رویم. مست جواب داد: از کجامعلوم که خود والی الان در میخانه نباشد؟

مفهوم: اشاره به فاسد بودن و عیاشی مسئولان جامعه

ارتباط معنایی دارد با:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند       چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

§گفت:”تاداروغه راگوییم در مسجدبخواب           گفت:”مسجدخوابگاه مردم بدکارنیست

داروغه: نگهبان/گفت و مسجد: تکرار/بخواب وخوابگاه: اشتقاق/

معنی: گفت تا نگهبان را باخبرکنم برو و درمسجد بخواب. مست گفت: مسجد جای افراد بدکار نیست.

مفهوم: بی توجهی و بی احترامی به اماکن مقدس (داخل شدن مست به مسجد)

گفت:”دیناری بده پنهان و خود را  وارهان”           گفت:”کار شرع کار درهم و دینار نیست”

دینار: سکه ی طلا/وارهان: خلاص کن. نجات بده/شرع: دین. شریعت. مذهب/درهم: سکه ی نقره . درم . پول نقد/

درهم ودینار: تناسب/

معنی:(محتسب)گفت: پنهانی به من رشوه بده وخود را خلاص کن. گفت: رشوه در دین جایگاهی ندارد.

مفهوم: اشاره به رواج رشوه خواری در جامعه”

§گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم                گفت: پوسیده است جز نقشی زپود و تارنیست

از بهرِ: حرف اضافه برای (دو تکواژاست از + بهر؛کسره ی زیر (ر)تکواژ  به حساب نمی آید زبان فارسی”۳″)

غرامت: چیزی که تاوان آن لازم باشد؛ جبران خسارت مالی/جامه.پود وتار : تناسب/

(جامه)نقشی زپود نیست : کنایه از نخ نما بودن و فرسودگی جامه)

معنی: گفت: برای خسارت، لباست را از تنت بیرون می آورم .جواب داد: لباس من پوسیده و نخ نما است.

مفهوم :  ۱- رشوه خواری      ۲- نشانه ی فقر وتهی دستی افراد جامعه

§گفت:”آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه               گفت:”در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

آگه: مخفف آگاه /ت(افتادت):جابه جایی ضمیر شخصی ؛ کلاه از سرتو در افتاد

کزسردر افتادت کلاه – توضیحات (۲) جز معنای ظاهری تعادل نداشتن مست را می رساند .ضمنا”در قدیم بدون کلاه و دستار در بین مردم ظاهر شدن نوعی ننگ وبی ادبی تلقی می شد./سروکلاه : تناسب/عار: ننگ . رسوایی . بدنامی/مصراع دوم : تمثیل/

معنی: گفت: با خبر نیستی که کلاه از سرت افتاده است (وتعادل نداری ) جواب داد : در سر عقل باید باشد کلاه نداشتن عیب و ننگ به شمار نمی آید.

ارتباط معنایی دارد با :

           تن آدمی شریف است به جان آدمیت      نه همین لباس زیباست نشان آدمیت »

§گفت :”می بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی        ”گفت :”ای بیهوده گو.حرف کم و بسیار نیست

بیهوده گو : صفت فاعلی . مرکب مرخم (بیهوده گوینده)/کم و بسیار : تضاد

معنی: گفت: شراب زیاد نوشیده ای به همین دلیل مست واز خود بی خود گشته ای .گفت: ای فرد بیهوده گوی بحث کم و زیاد نوشیدن نیست (حرام، حرام است ).

مفهوم: نفس خطا و حرام بودن عمل مهم است نه میزان (مقدار) انجام وارتکاب آن.

§گفت:”باید حد زند هشیار مردم مست را ”         گفت:”هشیاری بیار،اینجا کسی هشیار نیست

حد: مجازات شرعی/هشیار مردم : ترکیب وصفی مقلوب (مردم هشیار )/مست وهشیار : تضاد/هشیار : تکرار/

معنی: (محتسب) گفت: باید مردم هوشیار، افراد مست را مجازات کند پاسخ داد: یک هشیار نشان بده در این جامعه؛ کسی هشیار و سالم نیست.

مفهوم : در اجتماع، فساد گسترده و فراگیر شده است دیگر کسی سالم نیست .

ارتباط معنایی دارد با :

   گر حکم شود که مست گیرند        در شهر هر آنچه (هرآنکه) هست گیرند”

 

 

بیدادظالمان درس چهارم فارسی دهم

شرح و تحلیل درس سوم فارسی دهم : پاسداری از حقیقت

از آموختن ننگ مدار،فارسی دهم درس دوم

مست ,ی ,هشیار ,والی ,مفهوم ,مردم ,محتسب گفت ,خانه ی ,راه رفتن ,جواب داد ,در این

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عروس نو هيات مشتاقان امام حسين (ع) تبريز عباسي