محل تبلیغات شما

 

 اين شعر درموردِ دلاوري هاي جلال الدّين محمّدخوارزمشاه است كه دربرابرچنگيزخان مغول ،باشجاعت ايستادگي كردودكترمهدي حميدي (1293-1365 ه.ش)ازشاعران تواناي معاصر،شهامت وپايداري اورا در سروده اي زيبا (در قالب چهار پاره يا دوبيتي به هم پيوسته ) به تصویر کشیده است. 

۱- به مغرب سينه مالان قرص خورشيد   نهان می گشت پشت کوهساران 

سينه مالان=سينه خيز،سینه خیزرفتن خورشيدتشخيص دارد-گردزعفران رنگ =استعاره ازآفتاب زردرنگ (گردي زعفران رنگ درواقع تشبيه دارد :گردي همانندزعفران)

قرص خورشيداستعاره ازعظمت وجاه وجلال حكومت خوارزمشاهيان  (خورشيد، همچون انساني زخمي پنداشته شده كه به آهستگي پشت کوه پناه مي گيرد ،استعاره و تشخيص است.)

معني و مفهوم=قرص خورشيد،به آرامي ودركمال ناتواني ، سينه خيز درپشت كوه ها پنهان مي شود.(خورشيدعظمت وجاه وجلالِ حكومت خوارزمشاهيان روبه نابودي بود.)

  ۲-فرو می ریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها و نیزه داران   خورسید نور  زرد رنگ خود را مانند گرد زعفران، بر روی نیزه ها و سربازان می ریخت.

(گرد زعفران رنگ، استعاره از نور کم رنگ خورشید)

۳-ز هر سو بر سواری غلت می خورد            تن سنگین اسبی تیر خورده

از هر طرف بدن سنگین اسب تیر خوردهبر روی سوارکاری می افتاد

۴-به زیر باره می نالید از درد        سوار زخم دار نیم مرده (باره: اسب)

سوار در حال مرده در زیر اسب از درد می نالید

۵-نهان می گشت روی روشن روز  به زیر دامن شب در سیاهی 

روی روز=اضافه استعاری وتشخیص(برای روزمانندانسان صورت درنظرگرفته)-روزمجازازخورشید(علاقه لازمیه)-دامن شب =اضافه استعاری وتشخیص- خرگه =خیمه وچادربزرگ ومجازاًبه معنای قدرت وشکوه خوارزمشاهیان.

معنی ومفهوم=صورتِ روشن روز ،درزیردامن شب پنهان می شد(هواکم کم تاریک می شدو

 ۶- در آن تاریک شب می گشت پنهان  فروغ خرگه خوارزمشاهی همانگونه که خورشیددرتاریکی شب پنهان می شد،قدرت وشکوهِ خوارزمشاهیان نیزبه پایان می رسید.

۷-به خونابِ شفق در دامن شام به خون آلود ایران کهن دید 

  شفق = سرخي آسمان هنگام غروب خورشيد –خوناب شفق=اضافه تشبيهي–شفق به خوناب تشبيه شده-در ياي خون استعاره ازسرخي شفق درهنگام غروب –   غروب آفتاب خويشتن راديدن=كنايه ازروبه نابودي گذاشتن عمرو بخت واقبال کسی

معني ومفهوم=جلال الدین بانگاه كردن به شفق سرخ رنگ،ايران باستانی وشكوهمندراخون آلود مي بيند    

۸- در آن دریای خون در قرص خورشید غروب آفتاب خویشتن دید 

 و نيزبا نگاه كردن به خورشيددرحال غروب وشفق سرخ رنگ به يادغروب عمرخود و نابودشدنش مي افتاد           

۹-چه انديشيد آن دم كس ندانست  که مژگانش به خون دیده تر شد 

خون ديده درمصراع دوم= اشك و كنايه از به شدت گريستن

دراين دو بيت شاعرابتدا جلال الدين رابه آتش تشبيه مي كند وسپس درمصراع بعداورابه آتش برتري مي دهديعني تشبيه تفضيل به كار مي برد.

معني ومفهوم= كسي نمي دانست كه چه انديشه اي به ذهن جلال الدين رسيده بود امّا اين فكروانديشه چنان اوراآزار مي دادكه به شدت گریه می کرد  و 

 ۱۰- چو آتش در سپاه دشمن افتاد  ز آتش هم کمی سوزنده تر شد

سپس همانند آتشي سوزان بلكه سوزنده ترازآتش(ازنظرنابودکردن) به ميانِ سپاهيان مغول افتاد وبه كشتارِآنها پرداخت.

  ۱۱-درآن باران تیروبرق پولاد   میان شام رستاخیز می گشت 

باران تير=اضافه تشبيهي – پولاد :مجازازشمشير(علاقه جنسيه)–شام رستاخيز: استعاره ازشوروغوغاي صحنه ي جنگ درشب –  درياي خون: استعاره ازميدان جنگ كه ازخون كشته شدگان همچون دريايي ازخون شده بود-  به دنبال سرچنگيزمي گشت = به دنبال نابودي چنگيزبود(نشانگر نهايت كینه ونفرت ازمغولان وچنگيزخان )

مفهوم ومعني=جلال الدين، درزيرباران تير و ضربات شمشير،شبِ پايان عمرخودرامي گذراند و

۱۲-در آن دریای خون در دشت تاریک  به دنبال سر چنگیز می گشت

درميدان جنگ به دنبال آن بودكه چنگيزرابيابد وسراو را از تن جداكند چون كينه ی  مغولان سراسر وجودش رافراگرفته بود.

۱۳-بدان شمشیرتیزعافیت سوز   درآن انبوه کار مرگ می کرد 

عافيت سوز=صفت فاعلي مركب مرخم(عافيت سوزنده) از بين برنده وسوزاننده ي عافيت وسلامتي(کنایه ازکشنده)–كارمرگ كردن: كنايه ازكشتن ، همانندمرگ ياعزرائيل عمل كردن–درآن انبوه = درآن سپاه انبوه مغول(انبوه صفت جانشین اسم) - برگ: استعاره ازتك تك سربازان وشا خه استعاره ازسپاه مغول– برگ مي كرد= برگ توليد مي كرد

معني ومفهوم=جلال الدّين باشمشيرِبرنده وكشنده اش درميان لشكريان مغول همانندمرگ عمل مي كردو افرادِزيادي رامي کشت.

۱۴-ولی چنادن که از شاخه، برگ می ریخت  دو چندان می شگفت و بر گ می کرد

امّا هرچه مي کشت ،دوبرابرِ آن افراد ،به جنگ اومي آمدند.

۱۵-میان موج می رقصید درآب  به رقص مرگ، اختر های انبوه 

دربيت اول ،تصويرآسمان و انعکاسِ ستارگان ،دررودسند، به تصویر کشیده شده است  كه بامتلا طم شدن آب رود، عكس ستارگان درآب نیزتكان می خورد وبه نظرجلال الدّين رقصِ مرگ انجام مي دادندونشانگراين است كه ستارگان ،مرگ رابراي اووخانواده اش رقم زده اند(اشاره به اعتقادِ گذشتگان،كه هرانسان، ستاره اي درآسمان دارد وبامرگِ اوستاره اش نيزخاموش مي شود.)–رقص مرگ ستارگان تشخيص دارد.دربيت دوم  نيزتوصيفي ازرودسنداست و حركت موج هاي سنگين رود،رابه فروريختن كوهي پشت سركوه ديگر تشبيه كرده است.

معني ومفهوم= تصويرستارگان درامواج رودسندماننداين بودكه ستارگان رقص مرگ انجام مي دهندو پيام مرگ جلال الدين وخانواده اش رابه اومي دهندو

 ۱۶-به روی سند می غلتید بر هم  ز امواج گران کوه از پی کوه

  امواج پياپي رودسندماننداين است كه كوهي ازپس كوه ديگرفرومي ريزد.

۱۷- خروشان ،ژرف ،بی پهنا،کف آلود  دل شب می درید و پیش می رفت.

درمصراع اول بیت اول آرایه تنسیق الصفات (چندصفت متوالی برای یک موصوف )-  بی پهنا =عریض ،گسترده – ژرف=عمیق – ( دل شب =سیاهی شب یانیمه شب اضافه استعاری وتشخیص)- سدّروان: استعاره ازرودسند که مانندسدّی جلوی حرکت سپاه جلال الدین راگرفته بود- دیده ی شاه: چشم شاه – (نیش دردیده رفتن =کنایه ازآزارواذیت دیدن ازنگاه به چیزی،رنج بردن ازنگاه به چیزی- موج هابه نیش تشبیه شده اند.)

معنی ومفهوم=رودسند،جوشان وخروشان،عمیق وعریض ،کف آلود وموج ن دل سیاه شب راپاره می کردوبه جلومی رفت و

۱۸-از این سد روان در دیده شاه  ز هر موجش هزاران نیش می رفت جلال الدّین ازنگاه کردن به این رود که همچون سدّی ،مانع  فرارِ او و خانواده اش بود،سخت آزارمی دید.

۱۹- زرخسارش فرومی ریخت اشکی بنای زندگی بر آب می دید 

بنای زندگی: اضافه تشبیهی- بنای زندگی برآب می دید:کنایه اززندگی خودراناپایدار و فانی می دید-ازطرفی زندگی رابرآب دیدن :می تواند اشاره به چشم اشکبارِجلال الدین هم باشدکه ازپشت اشک چشم به زندگی نگاه می کرد.- سیماب گون امواج لرزان =امواج لرزان رابه سیماب(جیوه)تشبیه کرده است.

معنی ومفهوم =  جلال الدّین به شدّت گریه می کردو زندگی اش رانابودشده می دید و

 ۲۰-در آن سیمابگون امواج لرزان  خیال تازه ای در خواب می دید  بانگاه کردن به امواج متلاطم و جیوه مانندِ رودسند،فکرتازه ای به ذهنش رسید.  

 ۲۱-شبی آمدکه می بایدفداکرد  به راه مملکت فرزند و زن را  

اهریمن =درپهلوی یعنی عقل پلید،خردخبیث دراین جایعنی دشمن بداندیش وشیطان صفت- استاد=مخفف ایستاد، ایستادگی کرد مقاومت کرد-

معنی ومفهوم= اکنون هنگام آن است که زن وفرزند رادرراه آزادی کشور وسرزمین فداکنیم و

 ۲۲-به پیش دشمنان استاد و جنگید  رهاند از دست اهریمن وطن را

درمقابل دشمنِ اهریمن صفت، مقاومت وایستادگی کنیم تاوطن راازاسارت اونجات دهیم.

۲۳-شبی را تا شبی با لشکری خرد  ز تن ها سر، ز سر ها خود افکند 

خود:کلاه خود و کلاه آهنی-سر و خود:تناسب.-بادپا:اسب تندرو-تشبیهِ اسب به کشتی.شبی را تا شبی:یک

شبانه روز، از امشب تا فردا شب.

از آن شب تا فردا شب، در طولِ یک روز،با سپاهی اندک،سرهای زیادی  را از بدن جدا کرد و سربازانِ بسیاری

را کشت.

۲۴-به پیش دشمنان استاد و جنگید    رهاند از بند اهریمن، وطن را ( اهریمن : شیطان، استعاره از مغولان)

در مقابل دشمنان باید ایستاد و جنگید تا وطن را از مغولان نجات داد

۲۵-چو لشگر گرد بر گردش گرفتند    چو کشتی باد پا، بر رود افکند ( بادپا: اسب) ، تشبیه اسب به کشتی)

هنگامی که سپاهیانِ دشمن، او را محاصره کردند،اسبِ تنومندش را چون کشتی در رود انداخت.

۲۵-چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار  از آن دریای بی پایاب آسان       بی پایاب:عمیق. دریای بی پایاب: منظور رود خانه ی بزرگ و عمیق

در بیت بعد:چنگیز میگوید:انسان،اگر فرزندی دارد،باید این چنین باشد.

معنا و مفهوم: هنگامی که از آن جنگِ دشوار رهاشد و از آن رودخانه ی بزگ و عمیق گذشت،

۲۶-به فرزندان و یاران گفت چنگیز    که ، گر فرزند باید ، باید اینسان 

چنگیز خان، به یارانش گفت:

انسان اگر فرزندی هم دارد، باید این چنین مثلِ جلال الدّین شجاع و با غیرت باشد.

۲۷-بلی، آنان که ازاین  پیش بودند  چنین بستند راه و ترک و تازی

معنا و مفهوم: آری، گذشتگان و نیاکانِ ما این چنین ،در برابر دشمن، مقاومت کردند و راه را بر ورودِ دشمن به میهن بستند.

۲۸- از آن این داستان گفتم امروز   بدانی قدر  و بر هیچش نبازی

و من به این جهت این داستان را بازگو کردم که تو نیز قدرِ میهنت را بدانی و آن را به خاطرِِ هیچ،تقدیمِبیگانه نکنی.

۲۹-به پاس هر وجب ،خاکی از این ملک  چه بسیار است، آن سرها که رفته!

سرها:مجاز از سربازان شجاع که فدا شدند.    افسر:تاج و مجاز از سرِ سربازان

معنی و مفهوم: برای پاسداری از هر وجبِ این سرزمین،افراد بسیاری کشته شدند و سرهای بسیاری از بدن جدا گشته.

۳۰- ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسر ها که رفته خدا می داند که به خاطرِعشق به وطن،چه سرهایی که از بدن جدا شده و چه بسیار افرادی که جان خویش را فدا کردند .

مستی:استعاره از عشق ، خاک مجاز از وطن افسر ها مجاز از انسان های بزرگ 

 

 

بیدادظالمان درس چهارم فارسی دهم

شرح و تحلیل درس سوم فارسی دهم : پاسداری از حقیقت

از آموختن ننگ مدار،فارسی دهم درس دوم

  ,مي ,شب ,جلال ,استعاره ,ومفهوم ,    ,از آن ,معنی ومفهوم ,در آن ,مجاز از ,اضافه استعاری وتشخیص

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

استحکام بنا 09354139705 احسان عالیخانی چگنی