محل تبلیغات شما

   معنی شعر ستایش»و چشمه»

۱- به نام کردگـــار هفت افــــــلاک / که پیدا کرد آدم از کفی خاک

قلمرو زبانی: کردگار: آفریننده / افلاک: جِ فلک: آسمان، چرخ / پیدا کردن: پدید آوردن / کف: به اندازه سطح داخلی دست / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی، وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) / کف: مجاز از اندک / واج آرایی: ک / تلمیح: به آفرینش انسان از خاک/ آدم» همیشه در ادبیات به معنای حضرت آدم است و آدمی» به معنای انسان.

بازگردانی:  با نام آفریننده ی هفت آسمان (جهان) آغاز می کنم/ که آدم را از کمی خاک آفرید.

۲- الهی فضـــــل خود را یار ما کن / ز رحمت یک نظر در کار ما کن

قلمرو زبانی: الهی: خدایا، خدای من / فضل: بخشش، نیکویی / رحمت: مهربانی و بخشایندگی / نظر: نگاه / قلمرو ادبی:جناس ناهمسان: یار و کار / تناسب: فضل و رحمت / نظر در کار کسی کردن: کنایه از توجّه کردن و عنایت به او.

بازگردانی:  خدایا، بخشش خود را نصیب ما کن/ و از روی محبت به کار ما توجّه کن.

۳- تویی رزّاق هـــر پیدا و پنهــــان / تویی خــــلّاق هر دانا و نادان

قلمرو زبانی: رزّاق: روزی دهنده / خلّاق: آفریدگار، خداوند / قلمرو ادبی: تویی: واژه آرایی / تضاد: پیدا و پنهان، دانا و نادان / تناسب: رزّاق ، خلّاق/ ترصیع (رشته انسانی).

بازگردانی: تو روزی دهنده همۀ هستی هستی. تو آفریدگار همه موجودات هستی.

۴- زهی گــــــــویا ز تو کام و زبانم / توئی هــــــم آشکارا هم نهانم

قلمرو زبانی: زهی: آفرین / کام: سقف دهانقلمرو ادبی: کام: مجازاً دهان، زبان / تناسب: گویا، کام و زبان/ تضاد: آشکارا و نهان

بازگردانی: چه خوب است» آفرین بر اینکه دهان و زبانم به نام تو گویاست. تو همه چیز من هستی.

۵- چــو در وقـت بهــــــار آیی پدیدار / حقیقت پرده برداری ز رخسار

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / آمدن: شدن (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ) / پدیدار: آشکار / رخسار: چهره قلمرو ادبی:پرده از رخسار برداشتن: کنایه از آشکار شدن / تضاد: پدیدار و پرده

بازگردانی: هنگامی که در وقت بهار آشکار شوی، به راستی که زیبایی‌های چهره ات را آشکار می‌کنی.

۶- فــروغ رویت اندازی سوی خاک / عجایب نقشها سازی سوی خاک

قلمرو زبانی: فروغ: روشنایی، پرتو / عجایب: جِ عجیب؛ چیزهای شگفت انگیز و عجیب / نقش: نقاشی / قلمرو ادبی:روی، سوی: جناس ناهمسان / خاک: مجاز از زمین / نقش: استعاره از گل‌ها و گیاهان.

بازگردانی: روشنایی رخسارت را به زمین می‌تابانی و زمین را با گلها و گیاهان شگفت انگیز نقاشی می‌کنی.

۷- گل از شوق تو خندان در بهارست / از آنش رنگهای بی‌شـــمارست

قلمرو زبانی: از آن: به این خاطر / ش» در ازآنش به گل» بازمی گردد (جهش ضمیر) / قلمرو ادبی: تشخیص: گل / تناسب: گل، بهار، رنگ؛ شوق، خندان / خندان شدن گل: شکفتن گل / حسن تعلیل.

بازگردانی: گل از عشق تو در بهار شکوفه می‌کند و می‌شکفد؛ برای همین خاطر رنگارنگ است.

۸- هر آن وصفی که گویم بیش از آنی / یقین دانم که بی‌شک جانِ جانی

قلمرو ادبی: آن و جان: جناس ناهمسان / تکرار: جان، آن/ واج آرایی ن».

بازگردانی: هر گونه تو را توصیف کنم، شایستگی تو بیش از آن است. و یقین می دانم که روح بخش موجودات هستی.

۹- نمی‌دانم نمی‌دانــــم الـــــهی  / تو دانی و تو دانی آنچه خواهی

قلمرو ادبی: تکرار: نمی‌دانم، تو دانی / تضاد: نمی‌دانم، دانی / واج آرایی: ن»، ی» / همریشگی

بازگردانی: خدایا، من هرگز نمیدانم/ و فقط تو آنچه را که می خواهی، میدانی. ( دانایی خدا)

معنی شعر چشمه و سنگ»

1)گشت یكی چشمه ز سنگی جدا    غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا

قلمرو زبانی : چهره نما : خود نما

قلمرو ادبی :چهره نما :کنایه از عبور کردن با غرور و تفاخر، چشمه :نهاد

قلمرو فکری :چشمه ای پرخروش و مغرور و شتابان از زیر سنگ به جریان افتاد.

2)گه به دهان بر زده كف چون صدف    گاه چو تیری كه رود بر هدف

قلمرو ادبی :کف بر دهان زدن :کنایه از سفیدی
تیر برهدف : کنایه از سریع و مستقیم رفتن
چون صدف : تشبیه،جناس : صدف و هدف ،تناسب : دهان و کف

قلمرو فکری : گاهی کفی چون صدف سفید بر دهن گرفته و گاهی چون تیر بسوی هدف سریع می رفت

3)گفت : درین معركه یكتا منم        تاج سر گلبن و صحرا منم

قلمرو زبانی:معرکه : میدان   گلبن : بوته گل

قلمرو ادبی :تاج سر بودن : کنایه از مایه ی افتخار،عزیز بودن ، تشبیه چشمه به تاج سر
تاج و سر / گلبن و صحرا : تناسب
سر گلبن و صحرا : تشخیص،  گلبن مجاز از : باغ

قلمرو فکری :چشمه گفت: من در این میدان یکتا و یگانه هستم و مایه ی افتخار گلبن و صحرا می باشم.

4)چون بدوم ، سبزه در آغوش من    بوسه زند بر سر و بر دوش من

قلمرو زبانی:نهاد :چشمه و سبزه

قلمرو ادبی : سر و دوش: تناسب ،دویدن و بوسه زدن سبزه: تشخیص ، بر ،سر و در : جناس

قلمرو فکری :وقتی به راه می افتم سبزه در آغوشم قرار می گیرد و بر سر و دوش من بوسه می‌زند.

چون بگشایم ز سر مو ، شكن     ماه ببیند رخ خود را به من

قلمرو زبانی :شکن : تاب و پیچش مو

قلمرو ادبی :شکن : استعاره از موج
 مصراع اول :کنایه از آرام شدن و زال شدن ، مو و شکن :تناسب
بیت دارای تشخیص و تشبیه پنهان است.

قلمرو فکری :اگر موج نداشته باشم و آرام باشم ماه رخ خود را در من می بیند.

6)قطره ی باران ، كه در افتد به خاك     زو بدمد بس كوهر تابناك

قلمرو زبانی:تابناک،درخشان

قلمرو ادبی: خاک:مجاز گوهر : مجاز

قلمرو فکری : وقتی قطره ی باران روی زمین می افتد گل‌ها و گیاهان زیادی را می رویاند ، تلمیح به باور عامیانه : تبدیل قطره به دُر
7)در بر من ره چو به پایان برد     از خجلی سر به گریبان برد

قلمرو زبانی:نهاد ، قطره است

قلمرو ادبی: ره به پایان بردن و سر به گریبان بردن : کنایه، در و بر:جناس سرقطره :تشخیص
قلمرو فکری : اما وقتی در کنارمن (چشمه) به راهش ادامه می دهد، خجالت زده و محو می‌شود.

8)ابر ، زمن حامل سرمایه شد     باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد

قلمرو زبانی:حامل و صاحب:مسند جمله هستند. حامل ،حمل کننده، دارای

قلمرو ادبی : باغ و پیرایه :تناسب ،سرمایه ی ابر- پیرایه ی باغ : تشخیص

قلمرو فکری :سرمایه ی ابر از منست و زیبایی باغ به سبب وجود منست.

9)گل ، به همه رنگ و برازندگی      می كند از پرتو من زندگی

قلمرو زبانی:پرتو: نور و درسایه کسی بودن

قلمرو ادبی :نغمه ی حروف: گ، زندگی گل :تشخیص،از پرتو کسی زیستن : کنایه از نیازمند او بود

قلمرو فکری :زندگی گل با همه ی رنگارنگی و زیبایی از وجود منست

10)در بن این پرده ی نیلوفری          كیست كند با چو منی همسری ؟

قلمرو زبانی :همسری : برابری

قلمرو ادبی :پرده ی نیلوفری : کنایه از : فلک و آسمان
همسری کردن: کنایه از برابری و رقابت
بیت دارای اغراق و استفهام انکاری نیز می باشد.

قلمرو فکری: در زیر این فلک نیلوفری(آسمان ) چه کسی میتواند با من رقابت کند؟!

11)زین نمط آن مست شده از غرور       رفت و ز مبدا چو كمی گشت دور

قلمرو زبانی:نمط،روش

قلمرو ادبی :

قلمرو فکری: بدین‌گونه آن مست شده از غرور (چشمه) رفت و وقتی کمی از سرچشمه خود دور شد،
12)دید یكی بحر خروشنده ای      سهمگنی ، نادره جوشنده ای

قلمرو زبانی:سهمگن ، ترسناک ،نادره، عجیب و نادر

قلمرو ادبی :تشخیص دیدن چشمه دریا را

قلمرو فکری : دریای خروشنده ،ترسناک و جوشنده‌ای را دید.

13)نعره بر آورده ، فلك كرده كر     دیده سیه كرده ،‌شده زهره در

قلمرو زبانی:دریا نهاد است

قلمرو ادبی :نعره ی دریا :تشخیص ،در و کر: جناس ،دیده سیه کردن: کنایه از خشمگین شدن یا متحیر شدن ،

زهره پاره شدن : کنایه از ترسیدن

قلمرو فکری :از صدای خروش دریا گوش فلک کر شده و بسیار ترسناک بود و مایه ی تعجب شده بود.

14)راست به مانند یكی زله       داده تنش بر تن ساحل یله

قلمرو زبانی :یله : تکیه دادن

قلمرو ادبی :مانند زله :تشبیه تن ساحل و دریا :تشخیص
قلمرو فکری : دریا درست مثل زله  خودش را به ساحل می زد.

15)چشمه ی كوچك چو به آنجا رسید         وان همه هنگامه ی دریا بدید

قلمرو زبانی :هنگامه، سر و صدا، غوغا،

قلمرو ادبی :دیدن برای چشمه: تشخیص

قلمرو فکری :چشمة کوچک وقتی به آنجا رسید و آن همه سر وصدای دریا را دید.
16)خواست كزان ورطه قدم دركشد          خویشتن از حادثه برتر كشد

قلمرو زبانی : ورطه : گرداب ،مهلکه

قلمرو ادبی :نغمه ی حروف : ش ، قدم درکشیدن برای چشمه: تشخیص ،قدم در کشیدن : کنایه از عقب نشینی

قلمرو فکری :خواست از آن مهلکه خود را عقب بکشد و خود را نجات بدهد.

17)لیك چنان خیره و خاموش ماند         كز همه شیرین سخنی گوش ماند

قلمرو زبانی :خیره،درتعجب ماندن،

قلمرو ادبی :گوش ماند: کنایه از سکوت،شیرین سخنی: حس آمیزی ،گوش و سخن: تناسب ، گوش مجاز از : شنیدن

قلمرو فکری :اما چنان متعجب و ساکت شد که با آن همه شیرین زبانی سکوت کرد.

 

 

بیدادظالمان درس چهارم فارسی دهم

شرح و تحلیل درس سوم فارسی دهم : پاسداری از حقیقت

از آموختن ننگ مدار،فارسی دهم درس دوم

  ,ادبی ,زبانی ,، ,فکری ,ی ,    ,کنایه از , قلمرو ادبی ,خود را ,گلبن و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها